black flower(p,152)

black flower(p,152)


شیومین از ماشینش پیدا شد.

امروز روز خوبی بود از صبح که بیدار شده بود احساس خوبی داشت و پر انرژی بود.

دیشب هم خواب خوبی دیده بود خودش و جونگ کوک و سه تا بچه ی کوچولوشون...

یعنی ممکن بود یه روز در آینده شاهد این صحنه باشه؟

واقعا امیدوار بود...

یه لبخند کوچیک به دختر کوچولویی که دست مادرش رو گرفته بود و همزمان باهاش سوار اسانسور شد زد و دکمه ی طبقه ی پنجم رو فشار داد.

هنوز در آسانسور بسته نشده بود که یک آجومای هانبوک پوش و یه مرد جوون که دستاش پر از ظرف هایه غذا بود هم سوار شدند.

شیومین سرش رو کج کرد و با اون آجوما چشم تو چشم شدند.

شیومین: اوه ، خانم جئون.....

ویو شیومین

مادر جونگ کوک بود .

لعنتی اون اینجا چی کار می کرد؟

نکنه اونم به دیدن جونگ کوک اومده بود؟

عالی بود روز خوبش با دیدن خانم جئون به کلی خراب شده بود.

اینم از شانس خوبش

م/ج: اوم چه تصادفی... مینسوکا اینجا چیکار میکنی؟

خانم جئون با تعجب گفت و شیومین لبخند مصنوعیش رو به سختی حفظ کرد.

مادر جونگکوک نمی دونست شیومین چند ساله که اسمش رو عوض کرده و دیگه مینسوک نیست؟

شیومین: اومدم نامزدم رو ببینم مادرجون...

م/ج: : نامزدت؟ منظورت جونگ کوکه؟

خانم جئون با ناباوری گفت و شیومین دندوناش رو روی هم فشار داد.
دیدگاه ها (۳)

black flower(p,153)

black flower(p,154)

black flower(p,151)

black flower(p,150)

black flower(p,237)

black flower(p,312)

black flower(p,244)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط